Ganje Hozour audio Program #958
M4A•Головна епізоду
Manage episode 361162307 series 1755842
Вміст надано Parviz Shahbazi. Весь вміст подкастів, включаючи епізоди, графіку та описи подкастів, завантажується та надається безпосередньо компанією Parviz Shahbazi або його партнером по платформі подкастів. Якщо ви вважаєте, що хтось використовує ваш захищений авторським правом твір без вашого дозволу, ви можете виконати процедуру, описану тут https://uk.player.fm/legal.
برنامه شماره ۹۵۸ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۲ تاریخ اجرا: ۱۸ آوریل ۲۰۲۳ - ۳۰ فروردینبرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۵۸ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۵۸ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1209, Divan e Shamsای دلِ بیبهره، از بهرام(۱) ترسوز شهان در ساعتِ اکرام(۲) ترسدانهٔ شیرین بُوَد اکرامِ شاهدانه دیدی، آن زمان از دام ترسگرچه باران نعمت است، از برق ترسشادِ ایّامی، تو از ایّام ترسلطفِ شاهان گرچه گستاخت کندتو ز گستاخیِّ ناهنگام ترسچون بخندد شیر، تو ایمن مباشآن زمان از زخمِ خونآشام ترسای مگس دل، با لبِ شِکّر مپیچچشم بادام است، از بادام ترس(۱) بهرام: نام پادشاهی در ایران باستان، مریخ(۲) اِکرام: گرامی داشتن، بزرگ داشتن----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1209, Divan e Shamsای دلِ بیبهره، از بهرام ترسوز شهان در ساعتِ اکرام ترسدانهٔ شیرین بُوَد اکرامِ شاهدانه دیدی، آن زمان از دام ترسگرچه باران نعمت است، از برق ترسشادِ ایّامی، تو از ایّام ترسمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3038گر همان عیبت نبود، ایمن مباشبوک آن عیب از تو گردد نیز فاشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shamsشب که جهان است پر از لولیان(۳)زُهره زند پردهٔ شنگولیان(۴)بیند مرّیخ که بزم است و عیشخنجر و شمشیر کُنَد در میان(۳) لولیان: جمعِ لولی، کولی، سرودخوانِ کوچه(۴) شنگولیان: جمعِ شنگولی، شاداب، شوخ----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900از ترازو کم کُنی، من کم کنمتا تو با من روشنی، من روشنممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1911مصطفی فرمود: گر گویم به راستشرحِ آن دشمن که در جانِ شماستزَهرههای پُردلان(۵) هم بَردَرَدنه رود ره، نه غمِ کاری خَورَد(۵) پُردل: شجاع، دلیر، دلاور، باجرئت----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3574تاجِ کَرَّمْناست بر فرقِ سَرَتطَوقِ اَعْطَیناکَ آویزِ برتمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3773تو زِ کَرَّمْناٰ بَنی آدم شَهیهم به خشکی، هم به دریا پا نهیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2620, Divan e Shamsای دل به ادب بنشین، برخیز ز بدخوییزیرا به ادب یابی آن چیز که میگوییمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #79بیادب تنها نه خود را داشت بدبلکه آتش در همه آفاق زدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #341گرچه با تو، شه نشیند بر زمینخویشتن بشناس و، نیکوتر نشینمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3230پرتوِ آن وحی، بر وَی تافتیاو درونِ خویش، حکمت یافتیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3235مصطفی فرمود کای گَبرِ عَنود(۶)چُون سیه گشتی؟ اگر نور از تو بودگر تو یَنْبُوعِ(۷) الهی بودییاین چنین آبِ سیه نگشودیی(۶) عَنود: ستیزهکار، ستیزنده(۷) یَنْبُوع: چشمه، جویِ پُرآب----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3158گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۸)، کارِ توستای تو اندر توبه و میثاق، سُستلیک من آن ننگرم، رحمت کنمرحمتم پُرّست، بر رحمت تنمننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطااز کَرَم، این دَم چو میخوانی مرا(۸) رُدُّوا لَعادوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شدهاند، بازگردند.----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #407در زمانه صاحبِ دامی بُوَد؟همچو ما احمق که صیدِ خود کند؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #269رویِ صحرا هست هموار و فراخهر قدم دامیست، کم ران اُوستاخ(۹) (۹) اُوستاخ: گستاخانه----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2880چون رهیدی، شُکرِ آن باشد که هیچسویِ آن دانه نداری پیچ پیچمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #378این جهان دامست و دانهش آرزودر گریز از دامها، روی آر، زُومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2896شُکر، جانِ نعمت و، نعمت چو پوستزآنکه شُکر آرد تو را تا کویِ دوستنعمت آرد غفلت و، شُکر انتباه(۱۰)صیدِ نعمت کن به دامِ شُکرِ شاه(۱۰) انتباه: بیداری----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #620مرغِ فتنۀ دانه، بر بام است اوپَر گُشاده بستۀ دام است اوچون به دانه داد او دل را به جانناگرفته مر ورا بگرفته دانآن نظرها که به دانه میکندآن گِرِه دان کو به پا برمیزندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #647مالِ دنیا، دامِ مرغانِ ضعیفمُلکِ عُقْبیٰ(۱۱)، دامِ مرغانِ شریف(۱۱) مُلکِ عُقْبیٰ: سلطنت آخرت----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3784تشنه را دردِ سر آرد بانگِ رعدچون نداند کو کشاند ابرِ سَعد(۱۲)(۱۲) سَعد: خجسته، مبارک؛ مقابلِ نحس----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #387گر هزاران دام باشد در قدمچون تو با مایی، نباشد هیچ غممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1053, Divan e Shamsدر برق چه نامه بر توان خواند؟آخر چه سپاه آید از مور؟خلقان برقند و یار خورشیدبیگفتِ تو ظاهرست و مشهورمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #507شاد از وی شو، مشو از غیرِ ویاو بهارست و دگرها، ماهِ دیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #496چون نباشد قوّتی، پرهیز بِهدر فرارِ لا یُطاق(۱۳) آسان بِجِه(۱۴)(۱۳) لا یُطاق: که تاب نتوان آوردن(۱۴) آسان بِجِه: به آسانی فرار کن----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #751هر که را با اختری پیوستگی استمر وَرا با اخترِ خود هَمتَگی(۱۵) است طالعش گر زُهره باشد در طَرَبمیلِ کلّی دارد و عشق و طلبور بُوَد مرّیخیِ خونْریزْ خوجنگ و بُهتان و خصومت جُویَد اواختراناند از وَرایِ اخترانکه احتراق و نَحْس نَبْوَد اندر آنسایران(۱۶) در آسمانهایِ دِگَرغیرِ این هفت آسمانِ مُشْتَهَر(۱۷) راسخان، در تابِ انوارِ خدانَیْ به هم پیوسته، نَیْ از هم جُداهر که باشد طالعِ او ز آن نُجومنَفْسِ او کُفّار سوزد در رُجوم(۱۸) خشمِ مرّیخی نباشد خشمِ اومُنْقَلِبرَو(۱۹)، غالب و مغلوبخُو نورِ غالب، ایمن از نقص و غَسَق(۲۰)در میانِ اِصْبَعَینِ(۲۱) نورِ حققرآن کریم، سورهٔ مُلک (۶۷)، آیهٔ ۵Quran, Al-Mulk(#67), Line #5«وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِلشَّيَاطِينِ ۖ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِيرِ»«ما آسمان فرودين را به چراغهايى بياراستيم و آن چراغها را وسيله راندن شياطين گردانيديم و برايشان شكنجه آتش سوزان آماده كردهايم.»حق، فِشانْد آن نور را بر جانهامُقبِلان(۲۲) برداشته دامانها و آن نثارِ نور را او یافتهروی، از غیرِ خدا برتافته هر که را دامانِ عشقی نا بُدهز آن نثارِ نور، بیبهره شدهحدیث«إِنَّ اللهَ تَعالیٰ خَلَقَ خَلْقَهُ فِی ظُلْمَةٍ فَاَلْقٰى عَلَيْهِمْ مِنْ نُورِهِ. فَمَنْ أَصَابَهُ مِنْ ذٰلِکَ النُّورِ اهْتَدَىٰ وَ مَنْ اَخْطَأَهُ ضَلَّ.»«همانا خداوندِ بلند مرتبه، آفریدگان را در تاریکی بیآفرید. پس روشنیِ خود را بر آنان بتابانید. هر که را آن نور، برخورَد به راه راست آید، و هر که را آن نور برنخورَد به گمراهی رود.»جُزوها را رویها سویِ کُل استبلبلان را عشقبازی با گُل است گاو را رنگ از برون و، مرد رااز درون جُو رنگِ سُرخ و زرد را رنگهایِ نیک از خُمِ صفاسترنگِ زشتان، از سیاهابهٔ(۲۳) جفاست(۲۴)صِبْغَةُالله، نامِ آن رنگِ لطیفلَعْنِةُالله، بُویِ آن رنگِ کثیفقرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیهٔ ۱۳۸Quran, Al-Baqarah(#2), Line #138«صِبْغَةَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ»«اين رنگ خداست و رنگ چه كسى از رنگ خدا بهتر است. ما پرستندگان او هستيم.»آنچه از دریا به دریا میروداز همانجا کآمد، آنجا میرود از سَرِ کُه، سیلهایِ تیزْرَوْوز تنِ ما، جانِ عشقآمیز رَو(۱۵) هَمتَگی: شرکت در دویدن، همگامی، مجازاً مناسبت(۱۶) سایر: گردنده، سیر کننده(۱۷) مُشْتَهَر: نامور، مشهور(۱۸) رُجوم: جنعِ رَجم به معنی سنگسار کردن(۱۹) مُنْقَلِبرَو: کسی که در راه رفتن یکسان قدم برندارد.(۲۰) غَسَق: تاریکی غلیظ(۲۱) اِصْبَعَینِ: دو انگشت دست، مراد صفت جلال و جمال الهی است.(۲۲) مُقبِل: نیکبخت(۲۳) سیاهابه: آبِ آمیخته با لجن(۲۴) جفا: به معنی آزردن و ستم کردن، مراد از آن در اینجا عدم تعهد با وفا به هوشیاری الست است.----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3218دل نگه دارید ای بیحاصلاندر حضورِ حضرتِ صاحبدلانپیشِ اهل تن، ادب بر ظاهرستکه خدا زیشان، نهان را ساتِرست(۲۵)پیشِ اهلِ دل، ادب بر باطن استزآنکه دلْشان بر سَرایر(۲۶)، فاطِن(۲۷) استتو به عکسی پیشِ کوران بهرِ جاه(۲۸)با حضور آیی نشینی پایگاه پیشِ بینایان، کُنی ترکِ ادبنارِ شهوت را از آن گشتی حَطَب(۲۹)چون نداری فِطْنَت(۳۰) و، نورِ هُدیٰبهرِ کُوران، روی را میزن جَلا(۲۵) ساتر: پوشاننده، پنهان کننده(۲۶) سَرایر: رازها، نهانیها، جمعِ سَریره(۲۷) فاطِن: دانا و زیرک(۲۸) جاه: مقامِ دنیوی(۲۹) حَطَب: هیزم(۳۰) فِطْنَت: زیرکی، باهوشی----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3224پیشِ بینایان، حَدَث(۳۱) در روی مالناز میکُن با چنین گَندیده حال(۳۱) حَدَث: مدفوع، ادرار----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2225ای تواضع بُرده پیشِ ابلهانوی تکبّر بُرده تو پیشِ شهانآن تکبّر بر خَسان خوب است و چُستهین مرو معکوس، عکسش بندِ توستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2053گاوِ زرّین بانگ کرد، آخِر چه گفت؟کاحمقان را این همه رغبت شگُفتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544ناز کردن خوشتر آید از شِکَرلیک، کم خایَش، که دارد صد خطرایمن آبادست آن راهِ نیاز ترک نازش گیر و، با آن ره بساز مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2071پیشِ بینایان خبر گفتن خطاستکآن دلیلِ غفلت و نقصان ماستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #348حاجتِ خود عرضه کن، حجّت مگوهمچو ابلیسِ لعینِ سخترُو(۳۲)(۳۲) سخترُو: بیشرم، گستاخ، پُررو----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1209, Divan e Shamsای دلِ بیبهره، از بهرام ترسوز شهان در ساعتِ اکرام ترسمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3099, Divan e Shamsبداد پندم استادِ عشق ز استادیکه هین، بترس ز هرکس که دل بدو دادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1209, Divan e Shamsلطفِ شاهان گرچه گستاخت کندتو ز گستاخیِّ ناهنگام ترسمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2895شُکرِ نعمت، خوشتر از نعمت بُوَدشُکرباره(۳۳) کِی سویِ نعمت رَوَد؟شُکر، جانِ نعمت و، نعمت چو پوستزآنکه شُکر آرد تو را تا کویِ دوست(۳۳) شُکرباره: آنکه بسیار شُکرِ میکند و عاشقِ شُکر است.----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٢١۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2146بر کنارِ بامی ای مستِ مُدام(۳۴)پَست بنشین یا فرود آ، وَالسَّلامهر زمانی که شدی تو کامرانآن دَمِ خوش را کنارِ بام دان(۳۴) مُدام: شراب----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsصبر همیگفت که: من مژدهدهِ وصلم ازوشُکر همیگفت که: من صاحبِ انبارم ازومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4094جز که عفوِ تو که را دارد سند؟هر که با امر تو بیباکی کند غَفْلَت و گستاخیِ این مُجرِماناز وُفورِ عفوِ توست ای عَفوْلان(۳۵) دایماً غفلت ز گستاخی دَمَدکه بَرَد تعظیم از دیده رَمَد(۳۶)(۳۵) عَفوْلان: محل عفو و بخشش(۳۶) رَمَد: دردِ چشم----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008چیست تعظیمِ(۳۷) خدا افراشتن؟خویشتن را خوار و خاکی داشتنچیست توحیدِ خدا آموختن؟خویشتن را پیشِ واحد سوختنگر همیخواهی که بفْروزی چو روزهستیِ همچون شبِ خود را بسوز(۳۷) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4097غَفْلت و نِسیانِ بَد آموختهز آتشِ تعظیم گردد سوخته هَیْبَتش بیداری و فِطنت(۳۸) دهد سهو و نسیان از دلش بیرون جهد وقتِ غارت خواب نآید خلق راتا بِنَرباید کسی زو دلق راخواب چون در میرمد از بیمِ دلقخوابِ نسیان کَی بُوَد با بیمِ حَلْق؟لٰاتُؤاخِذ اِنْ نَسینا، شد گواهکه بُوَد نسیان به وجهی هم گناهقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۸۶Quran, Al-Baqarah(#2), Line #286«… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا… .»«… اى پروردگار ما، اگر فراموش كردهايم يا خطايى كردهايم، ما را بازخواست مكن … .»زآنکه استکمالِ تعظیم او نکردورنه نسیان در نیاوردی نبردگرچه نسیان لابُد و ناچار بوددر سبب ورزیدن او مختار بود که تَهاوُن(۳۹) کرد در تعظیمهاتا که نسیان زاد یا سهو و خطا همچو مستی، کو جنایتها کندگوید او: معذور بودم من ز خَودگویدش لیکن سبب ای زشتکاراز تو بُد در رفتنِ آن اختیار بیخودی نآمَد به خود، توش خواندیاختیارت خود نشد، توش راندی گر رسیدی مستیای بیجهدِ توحفظ کردی ساقیِ جان، عهدِ توپشتدارت(۴۰) بودی او و عذرْخواه من غلامِ زَلَّتِ(۴۱) مستِ اِلٰه(۳۸) فِطنت: زیرکی و هوشیاری(۳۹) تَهاوُن: سستی، سهلانگاری(۴۰) پشتدار: پشتیبان، حامی(۴۱) زَلَّت: لغزش----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1209, Divan e Shamsچون بخندد شیر، تو ایمن مباشآن زمان از زخمِ خونآشام ترسمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #380, Divan e Shamsمن غِرّه به سُستخندهٔ(۴۲) اوایمن گشتم که او خَموش استهُش دار که آبِ زیرِ کاه استبحریست که زیرِ کَه به جوش استدر رویِ تو بنگرد، بخنددمغرور مشو که رویپوش(۴۳) استشیریست که غم ز هیبتِ اودر گور مقیم همچو موش است(۴۲) سُستخنده: تبسّم، لبخند(۴۳) رویپوش: ظاهرسازی، پوشاندن باطن----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #267حَزم(۴۴) آن باشد که ظنِّ بَد بَریتا گریزیّ و شوی از بَد، بَریحَزم، سُوء الظن گفتهست آن رسولهر قدم را دام میدان ای فَضول(۴۵)روی صحرا هست هموار و فراخهر قدم دامیست، کم ران اُوستاخ(۴۶)آن بُزِ کوهی دَوَد که دام کو؟چون بتازد، دامش افتد در گلو(۴۴) حَزم: تامّل با هشیاریِ نظر(۴۵) فَضول: زیادهگو، کسی که به کارهای غیر ضروری بپردازد.(۴۶) اوستاخ: گستاخانه----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #213زین کمین، بی صبر و حَزمی کَس نَجَستحَزم را خود، صبر آمد پا و دستحَزم کن از خورد، کین زَهرینگیاستحَزم کردن زور و نورِ انبیاستکاه باشد کو به هر بادی جَهَدکوه کی مر باد را وزنی نَهد؟هر طرف غولی همی خوانَد تو راکِای برادر راه خواهی؟ هین بیاره نمایم، همرهت باشم رفیقمن قلاووزم(۴۷) در این راهِ دقیقنی قلاوزست و نی رَه دانَد اویوسفا کم رو سویِ آن گرگخوحَزم، آن باشد که نفریبد تو راچرب و نوش و دام هایِ این سراکه نه چربِش دارد و نی نوش، اوسِحر خوانَد، میدَمد در گوش، او(۴۷) قلاووز: پیشاهنگ، پیشرو----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #834گفت حق که بندگانِ جفتِ عَوْنبر زمین آهسته میرانند و هَوْنحق تعالی فرموده است: بندگانی که مشمول یاری و عنایت حق قرار گرفتهاند، در روی زمین به آهستگی و فروتنی، (تسلیم و فضا گشایی)، گام برمیدارند.قرآن كريم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آيهٔ ۶۳Quran, Al-Furqaan(#25), Line #63«وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا.»«بندگان خداى رحمان كسانى هستند كه در روى زمين به فروتنى راه مىروند. و چون جاهلان آنان را مخاطب سازند، به ملايمت سخن گويند.»پا برهنه چون رَوَد در خارزار؟جز به وقفه و فِکرَت و پرهیزگارمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3315 زین نظر، وین عقل، نآید جز دَوار(۴۸)پس نظر بگذار و بگزین انتظار از سخنگویی مجویید ارتفاع(۴۹)منتظر را بِهْ ز گفتن، استماع(۵۰) منصبِ تعلیم، نوعِ شهوت استهر خیالِ شهوتی در رَه بُت استگر به فضلش پی ببردی هر فَضول(۵۱)کی فرستادی خدا چندین رسول؟ عقلِ جزوی همچو برق است و دَرَخش(۵۲)در دَرَخشی کَی توان شد سویِ وَخْش(۵۳)؟نیست نورِ برق، بهرِ رهبریبلکه امرست ابر را که میگِریبرقِ عقلِ ما برای گریه استتا بگرید نیستی در شوقِ هست عقلِ کودک گفت بر کُتّاب(۵۴) تَن(۵۵)لیک نتواند به خود آموختن عقلِ رنجور آرَدَش سویِ طبیبلیک نبْود در دوا عقلش مُصیب(۵۶)نَک(۵۷) شیاطین سویِ گَردون میشدندگوش بر اَسرارِ بالا میزدند میربودند اندکی زآن رازهاتا شُهُب(۵۸) میراندشان زود از سماقرآن کریم، سورهٔ صافّات (۳۷)، آیات ۶ تا ۱۰Quran, Al-Saaffaat(#37), Line #6-10«إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ. وَحِفْظًا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ مَارِدٍ. لَا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَىٰ وَيُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ. دُحُورًا ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ. إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ.»«ما آسمانِ فرودين را به زينت ستارگان بيآراستيم. و از هر شيطان نافرمان نگه داشتيم. تا سخن ساكنان عالَمِ بالا را نشنوند و از هر سوى رانده شوند. تا دور گردند و براى آنهاست عذابى دايم. مگر آن شيطان كه ناگهان چيزى بربايد و ناگهان شهابى ثاقب دنبالش كند.»که رَوید آنجا رسولی آمدهستهر چه میخواهید زود آید به دستگر همی جویید دُرِّ بیبهااُدْخُلُوا الْاَبْیاٰتَ مِنْ اَبْوابِها میزن آن حلقهٔ دَر و بر باب بیستاز سویِ بامِ فلکْتان راه نیست نیست حاجتْتان بدین راهِ درازخاکیای را دادهایم اسرارِ رازپیشِ او آیید اگر خاین نیایدنیشکر گردید ازو گرچه نیاید سبزه رویانَد ز خاکت آن دلیل(۵۹)نیست کم از سُمِّ اسبِ جبرئیل(۶۰) سبز گردی تازه گردی در نُویگر تو خاکِ اسبِ جبریلی شوی(۴۸) دَوار: سرگشتگی، سرگردانی(۴۹) ارتفاع: بالا رفتن، والایی و رفعت جُستن(۵۰) استماع: شنیدن(۵۱) فَضول: یاوهگو، کسی که به کارهای غیرِ ضروری میپردازد.(۵۲) دَرَخْش: آذرخش، برق(۵۳) وَخْش: نامِ شهرى در ماوراءالنهر كنارِ رودِ جيحون(۵۴) كُتّاب: مكتبخانه(۵۵) تَن: فعلِ امر از مصدرِ تنیدن، دلالت دارد بر «خود را به هر چیزی بستن، بر چیزی یا کاری مصمّم بودن، مدام به کاری یا چیزی مشغول بودن»(۵۶) مُصیب: اصابت کننده، راستکار، راست و درست عمل کننده(۵۷) نَک: اینک، بلکه(۵۸) شُهُب: جمعِ شِهاب، سنگهای آسمانی، گلولههای آتش(۵۹) دلیل: پیشوا(۶۰) اسبِ جبرئیل: اشاره به مبارکقدمی جبرئیل دارد که هرجا قدم میگذارد، آنجا سبز میگردد و موجبِ حیات و شکوفایی میشود.----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3013«رفتنِ گرگ و روباه در خدمتِ شیر به شکار» شیر و گرگ و روبَهی بهرِ شکاررفته بودند از طلب در کوهسار تا به پشتِ همدگر بر صیدهاسخت بر بندند، بند و قیدها هر سه با هم اندر آن صحرایِ ژرفصیدها گیرند، بسیار و شِگَرف(۶۱)گر چه زیشان شیرِ نر را ننگ بودلیک کرد اِکرام(۶۲) و همراهی نمود این چنین شه را ز لشکر زحمت استلیک همره شد، جماعت رحمت استحدیث«الجَماعَةُ رَحمَةٌ و فیِ الْفُرقَةِ عَذابٌ»«در جمع و جماعت، رحمت است و در جدایی و تفرقه، عذاب.» این چنین مه را ز اختر ننگهاستاو میانِ اختران، بهرِ سخاست(۶۳)امرِ شاوِرْهُمْ پیمبر را رسیدگر چه رایی نیست رایَش را نَدید(۶۴) قرآن کریم، سورهٔ آل عمران (۳)، آیهٔ ۱۵۹Quran, Aal-i-Imran(#3), Line #159«… وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ…»«… در كارها با ايشان مشورت كن…»در ترازو، جو رفیقِ زر شدهستنی از آنکه جو چو زر، گوهر شدهست روح، قالَب را کُنون همره شدهستمدّتی سگ، حارسِ(۶۵) درگه شدهستقرآن کریم، سورهٔ کهف (۱۸)، آیهٔ ۱۸Quran, Al-Kahf(#18), Line #18«… وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ…»«… و سگشان بر درگاه غار دو دست خويش دراز كرده بود…»(۶۱) شِگَرف: نیکو و خوشایند، عجیب(۶۲) اکرام: گرامی داشتن(۶۳) سخا: بخشش و جوانمردی(۶۴) ندید: همتا، نظیر(۶۵) حارِس: نگهبان، حراست کننده----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #167عقل را با عقلِ یاری یار کناَمْرُهُمْ شُوری بخوان و کار کنقرآن کریم، سورهٔ شوری (۴۲)، آیهٔ ۳۸Quran, Ash-Shura(#42), Line #38«…وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ…»«…و كارشان بر پايهٔ مشورت با يكديگر است…»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3022چون که رفتند این جماعت سویِ کوهدر رکابِ شیرِ با فَرّ و شکوه گاوِ کوهی و بُز و خرگوشِ زَفْت(۶۶)یافتند و کارِ ایشان پیش رفت هر که باشد در پیِ شیرِ حِراب(۶۷)کم نیآید روز و شب او را کبابچون ز کُه در بیشه آوردندشانکشته و مجروح و اندر خونکشان گرگ و روبَه را طمع بود اندر آنکه رود قسمت به عدلِ خسروان(۶۸) عکسِ(۶۹) طَمْع هر دوشان بر شیر زدشیر، دانست آن طمعها را سَنَد(۷۰)هر که باشد شیرِ اسرار و امیراو بدانَد هر چه اندیشد ضمیر هین نگه دار ای دلِ اندیشهخو(۷۱)دل ز اندیشهٔ بدی در پیشِ او داند و خر را همی راند خَموش(۷۲)در رُخت خندد برایِ رویپوش(۶۶) زَفْت: بزرگ، ستبر(۶۷) حِراب: جنگ، جنگی(۶۸) خسروان: شاهان(۶۹) زدنِ عكس: منعكس شدن، معلوم شدن(۷۰) سَنَد: چیزی كه بدان اعتماد كنند، تکیهگاه، در اینجا به معنی منشأ و سرچشمه(۷۱) اندیشهخو: دارای طبع و سرشت اندیشه و فکر. کسی که پیوسته در فکر است، اما نه فکر صواب، بلکه خیالات واهی.(۷۲) خر را خَموش راندن: کنایه از مماشات کردن----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #217از پیِ آن گفت حق، خود را علیمتا نیندیشی فسادی تو ز بیممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۳۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3031 شیر چون دانست آن وسواسِشان(۷۳)وانگفت و داشت آن دَم پاسِشان(۷۴) لیک با خود گفت: بنمایم سزامر شما را ای خَسیسانِ(۷۵) گدا مر شما را بس نیآمد رایِ من؟ظَنّتان(۷۶) این است در اِعطای(۷۷) من؟(۷۳) وسواس: اندیشهٔ بد که بر دل بگذرد.(۷۴) پاس داشتن: حُرمت نگاه داشتن.(۷۵) خَسیس: فرومایه، پست(۷۶) ظَنّ: گمان(۷۷) اِعطا: بخشیدن----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیر خدا را خواستنظَنِّ افزونیست و، کُلّی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3517کافیَم، بدْهم تو را من جمله خیربیسبب، بیواسطهٔ یاریِ غیرکافیَم بینان تو را سیری دهمبیسپاه و لشکرت میری دهمبیبهارت نرگس و نسرین دهمبیکتاب و اوستا تلقین دهمکافیَم بی داروَت درمان کنمگور را و چاه را میدان کنممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408عقل، قربان کُن به پیشِ مصطفیحَسبِیَ الله گُو که اللهام کَفیقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸Quran, Az-Zumar(#39), Line #36,38«… أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ … .»«… آيا خدا براى نگهدارى بندهاش كافى نيست … ؟»«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ… .»«… بگو: خدا براى من بس است … .»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3034ای خِرَد و رایِتان از رایِ مناز عطاهایِ جهانآرایِ(۷۸) من نقش با نقّاش چه اسْگالَد(۷۹) دِگر؟چون سِگالِشْ اوش بخشید و خبر این چنین ظنِّ خسیسانه به منمر شما را بود؟ ننگانِ زَمَن(۸۰)ظٰانّین بِاللهِ ظَنَّ السُّوء راچون منافق سر بیندازم جداآنان که نسبت به خداوند، گمان بد برند، باید همانند منافقان، سرشان را قطع کنم.قرآن کریم، سورهٔ فتح (۴۸)، آیهٔ ۶Quran, Al-Fath(#48), Line #6«وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ… .»«و مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را كه بر خدا بدگمانند عذاب كند… .»وارهانَم چرخ را از ننگتانتا بمانَد در جهان این داستان شیر با این فکر میزد خنده فاشبر تبسّمهایِ شیر، ایمن مباشمالِ دنیا شد تبسّمهایِ حقکرد ما را مست و مغرور و خَلَق(۸۱)فقر و رنجوری به استت ای سَنَد(۸۲)کآن تبسّم، دامِ خود را بر کَنَد(۷۸) جهانآرای: آرایش دهنده جهان. کنایه از گسترده و جهان شمول.(۷۹) سِگالیدن: اندیشیدن و فکر کردن، بخصوص اندیشیدن بد.(۸۰) زَمَن: زمان، روزگار(۸۱) خَلَق: ژنده، کهنه، پوسیده(۸۲) سَنَد: شخص مورد اعتماد-------------------------مجموع لغات:(۱) بهرام: نام پادشاهی در ایران باستان، مریخ(۲) اِکرام: گرامی داشتن، بزرگ داشتن(۳) لولیان: جمعِ لولی، کولی، سرودخوانِ کوچه(۴) شنگولیان: جمعِ شنگولی، شاداب، شوخ(۵) پُردل: شجاع، دلیر، دلاور، باجرئت(۶) عَنود: ستیزهکار، ستیزنده(۷) یَنْبُوع: چشمه، جویِ پُرآب(۸) رُدُّوا لَعادوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شدهاند، بازگردند.(۹) اُوستاخ: گستاخانه(۱۰) انتباه: بیداری(۱۱) مُلکِ عُقْبیٰ: سلطنت آخرت(۱۲) سَعد: خجسته، مبارک؛ مقابلِ نحس(۱۳) لا یُطاق: که تاب نتوان آوردن(۱۴) آسان بِجِه: به آسانی فرار کن(۱۵) هَمتَگی: شرکت در دویدن، همگامی، مجازاً مناسبت(۱۶) سایر: گردنده، سیر کننده(۱۷) مُشْتَهَر: نامور، مشهور(۱۸) رُجوم: جنعِ رَجم به معنی سنگسار کردن(۱۹) مُنْقَلِبرَو: کسی که در راه رفتن یکسان قدم برندارد.(۲۰) غَسَق: تاریکی غلیظ(۲۱) اِصْبَعَینِ: دو انگشت دست، مراد صفت جلال و جمال الهی است.(۲۲) مُقبِل: نیکبخت(۲۳) سیاهابه: آبِ آمیخته با لجن(۲۴) جفا: به معنی آزردن و ستم کردن، مراد از آن در اینجا عدم تعهد با وفا به هوشیاری الست است.(۲۵) ساتر: پوشاننده، پنهان کننده(۲۶) سَرایر: رازها، نهانیها، جمعِ سَریره(۲۷) فاطِن: دانا و زیرک(۲۸) جاه: مقامِ دنیوی(۲۹) حَطَب: هیزم(۳۰) فِطْنَت: زیرکی، باهوشی(۳۱) حَدَث: مدفوع، ادرار(۳۲) سخترُو: بیشرم، گستاخ، پُررو(۳۳) شُکرباره: آنکه بسیار شُکرِ میکند و عاشقِ شُکر است.(۳۴) مُدام: شراب(۳۵) عَفوْلان: محل عفو و بخشش(۳۶) رَمَد: دردِ چشم(۳۷) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن(۳۸) فِطنت: زیرکی و هوشیاری(۳۹) تَهاوُن: سستی، سهلانگاری(۴۰) پشتدار: پشتیبان، حامی(۴۱) زَلَّت: لغزش(۴۲) سُستخنده: تبسّم، لبخند(۴۳) رویپوش: ظاهرسازی، پوشاندن باطن(۴۴) حَزم: تامّل با هشیاریِ نظر(۴۵) فَضول: زیادهگو، کسی که به کارهای غیر ضروری بپردازد.(۴۶) اوستاخ: گستاخانه(۴۷) قلاووز: پیشاهنگ، پیشرو(۴۸) دَوار: سرگشتگی، سرگردانی(۴۹) ارتفاع: بالا رفتن، والایی و رفعت جُستن(۵۰) استماع: شنیدن(۵۱) فَضول: یاوهگو، کسی که به کارهای غیرِ ضروری میپردازد.(۵۲) دَرَخْش: آذرخش، برق(۵۳) وَخْش: نامِ شهرى در ماوراءالنهر كنارِ رودِ جيحون(۵۴) كُتّاب: مكتبخانه(۵۵) تَن: فعلِ امر از مصدرِ تنیدن، دلالت دارد بر «خود را به هر چیزی بستن، بر چیزی یا کاری مصمّم بودن، مدام به کاری یا چیزی مشغول بودن»(۵۶) مُصیب: اصابت کننده، راستکار، راست و درست عمل کننده(۵۷) نَک: اینک، بلکه(۵۸) شُهُب: جمعِ شِهاب، سنگهای آسمانی، گلولههای آتش(۵۹) دلیل: پیشوا(۶۰) اسبِ جبرئیل: اشاره به مبارکقدمی جبرئیل دارد که هرجا قدم میگذارد، آنجا سبز میگردد و موجبِ حیات و شکوفایی میشود.(۶۱) شِگَرف: نیکو و خوشایند، عجیب(۶۲) اکرام: گرامی داشتن(۶۳) سخا: بخشش و جوانمردی(۶۴) ندید: همتا، نظیر(۶۵) حارِس: نگهبان، حراست کننده(۶۶) زَفْت: بزرگ، ستبر(۶۷) حِراب: جنگ، جنگی(۶۸) خسروان: شاهان(۶۹) زدنِ عكس: منعكس شدن، معلوم شدن(۷۰) سَنَد: چیزی كه بدان اعتماد كنند، تکیهگاه، در اینجا به معنی منشأ و سرچشمه(۷۱) اندیشهخو: دارای طبع و سرشت اندیشه و فکر. کسی که پیوسته در فکر است، اما نه فکر صواب، بلکه خیالات واهی.(۷۲) خر را خَموش راندن: کنایه از مماشات کردن(۷۳) وسواس: اندیشهٔ بد که بر دل بگذرد.(۷۴) پاس داشتن: حُرمت نگاه داشتن.(۷۵) خَسیس: فرومایه، پست(۷۶) ظَنّ: گمان(۷۷) اِعطا: بخشیدن(۷۸) جهانآرای: آرایش دهنده جهان. کنایه از گسترده و جهان شمول.(۷۹) سِگالیدن: اندیشیدن و فکر کردن، بخصوص اندیشیدن بد.(۸۰) زَمَن: زمان، روزگار(۸۱) خَلَق: ژنده، کهنه، پوسیده(۸۲) سَنَد: شخص مورد اعتماد----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1209, Divan e Shamsای دل بیبهره از بهرام ترسوز شهان در ساعت اکرام ترسدانه شیرین بود اکرام شاهدانه دیدی آن زمان از دام ترسگرچه باران نعمت است از برق ترسشاد ایامی تو از ایام ترسلطف شاهان گرچه گستاخت کندتو ز گستاخی ناهنگام ترسچون بخندد شیر تو ایمن مباشآن زمان از زخم خونآشام ترسای مگس دل با لب شکر مپیچچشم بادام است از بادام ترسمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1209, Divan e Shamsای دل بیبهره از بهرام ترسوز شهان در ساعت اکرام ترسدانه شیرین بود اکرام شاهدانه دیدی آن زمان از دام ترسگرچه باران نعمت است از برق ترسشاد ایامی تو از ایام ترسمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3038گر همان عیبت نبود ایمن مباشبوک آن عیب از تو گردد نیز فاشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shamsشب که جهان است پر از لولیانزهره زند پرده شنگولیانبیند مریخ که بزم است و عیشخنجر و شمشیر کند در میانمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900از ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1911مصطفی فرمود گر گویم به راستشرح آن دشمن که در جان شماستزهرههای پردلان هم بردردنه رود ره نه غم کاری خوردمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3574تاج کرمناست بر فرق سرتطوق اعطیناک آویز برتمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3773تو ز کرمنا بنی آدم شهیهم به خشکی هم به دریا پا نهیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2620, Divan e Shamsای دل به ادب بنشین برخیز ز بدخوییزیرا به ادب یابی آن چیز که میگوییمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #79بیادب تنها نه خود را داشت بدبلکه آتش در همه آفاق زدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #341گرچه با تو شه نشیند بر زمینخویشتن بشناس و نیکوتر نشینمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3230پرتو آن وحی بر وی تافتیاو درون خویش حکمت یافتیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3235مصطفی فرمود کای گبر عنودچون سیه گشتی اگر نور از تو بودگر تو ینبوع الهی بودییاین چنین آب سیه نگشودییمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3158گویدش ردوا لعادوا کار توستای تو اندر توبه و میثاق سستلیک من آن ننگرم رحمت کنمرحمتم پرست بر رحمت تنمننگرم عهد بدت بدهم عطااز کرم این دم چو میخوانی مرامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #407در زمانه صاحب دامی بودهمچو ما احمق که صید خود کندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #269روی صحرا هست هموار و فراخهر قدم دامیست کم ران اوستاخ مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2880چون رهیدی شکر آن باشد که هیچسوی آن دانه نداری پیچ پیچمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #378این جهان دامست و دانهش آرزودر گریز از دامها روی آر زومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2896شکر جان نعمت و نعمت چو پوستزآنکه شکر آرد تو را تا کوی دوستنعمت آرد غفلت و شکر انتباهصید نعمت کن به دام شکر شاهمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #620مرغ فتنه دانه بر بام است اوپر گشاده بسته دام است اوچون به دانه داد او دل را به جانناگرفته مر ورا بگرفته دانآن نظرها که به دانه میکندآن گره دان کو به پا برمیزندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #647مال دنیا دام مرغان ضعیفملک عقبی دام مرغان شریفمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3784تشنه را درد سر آرد بانگ رعدچون نداند کو کشاند ابر سعدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #387گر هزاران دام باشد در قدمچون تو با مایی نباشد هیچ غممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1053, Divan e Shamsدر برق چه نامه بر توان خواندآخر چه سپاه آید از مورخلقان برقند و یار خورشیدبیگفت تو ظاهرست و مشهورمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #507شاد از وی شو مشو از غیر ویاو بهارست و دگرها ماه دیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #496چون نباشد قوتی پرهیز بهدر فرار لا یطاق آسان بجهمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #751هر که را با اختری پیوستگی استمر ورا با اختر خود همتگی است طالعش گر زهره باشد در طربمیل کلی دارد و عشق و طلبور بود مریخی خونریز خوجنگ و بهتان و خصومت جوید اواختراناند از ورای اخترانکه احتراق و نحس نبود اندر آنسایران در آسمانهای دگرغیر این هفت آسمان مشتهر راسخان در تاب انوار خدانی به هم پیوسته نی از هم جداهر که باشد طالع او ز آن نجومنفس او کفار سوزد در رجوم خشم مریخی نباشد خشم اومنقلبرو غالب و مغلوبخو نور غالب ایمن از نقص و غسقدر میان اصبعین نور حققرآن کریم، سورهٔ مُلک (۶۷)، آیهٔ ۵Quran, Al-Mulk(#67), Line #5«وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِلشَّيَاطِينِ ۖ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِيرِ»«ما آسمان فرودين را به چراغهايى بياراستيم و آن چراغها را وسيله راندن شياطين گردانيديم و برايشان شكنجه آتش سوزان آماده كردهايم.»حق فشاند آن نور را بر جانهامقبلان برداشته دامانها و آن نثار نور را او یافتهروی از غیر خدا برتافته هر که را دامان عشقی نا بدهز آن نثار نور بیبهره شدهحدیث«إِنَّ اللهَ تَعالیٰ خَلَقَ خَلْقَهُ فِی ظُلْمَةٍ فَاَلْقٰى عَلَيْهِمْ مِنْ نُورِهِ. فَمَنْ أَصَابَهُ مِنْ ذٰلِکَ النُّورِ اهْتَدَىٰ وَ مَنْ اَخْطَأَهُ ضَلَّ.»«همانا خداوندِ بلند مرتبه، آفریدگان را در تاریکی بیآفرید. پس روشنیِ خود را بر آنان بتابانید. هر که را آن نور، برخورَد به راه راست آید، و هر که را آن نور برنخورَد به گمراهی رود.»جزوها را رویها سوی کل استبلبلان را عشقبازی با گل است گاو را رنگ از برون و مرد رااز درون جو رنگ سرخ و زرد را رنگهای نیک از خم صفاسترنگ زشتان از سیاهابه جفاستصبغهالله نام آن رنگ لطیفلعنهالله بوی آن رنگ کثیفقرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیهٔ ۱۳۸Quran, Al-Baqarah(#2), Line #138«صِبْغَةَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ»«اين رنگ خداست و رنگ چه كسى از رنگ خدا بهتر است. ما پرستندگان او هستيم.»آنچه از دریا به دریا میروداز همانجا کاد آنجا میرود از سر که سیلهای تیزرووز تن ما جان عشقآمیز رومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3218دل نگه دارید ای بیحاصلاندر حضور حضرت صاحبدلانپیش اهل تن ادب بر ظاهرستکه خدا زیشان نهان را ساترستپیش اهل دل ادب بر باطن استزآنکه دلشان بر سرایر فاطن استتو به عکسی پیش کوران بهر جاهبا حضور آیی نشینی پایگاه پیش بینایان کنی ترک ادبنار شهوت را از آن گشتی حطبچون نداری فطنت و نور هدیبهر کوران روی را میزن جلامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3224پیش بینایان حدث در روی مالناز میکن با چنین گندیده حالمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2225ای تواضع برده پیش ابلهانوی تکبر برده تو پیش شهانآن تکبر بر خسان خوب است و چستهین مرو معکوس عکسش بند توستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2053گاو زرین بانگ کرد آخر چه گفتکاحمقان را این همه رغبت شگفتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544ناز کردن خوشتر آید از شکرلیک، کم خایش که دارد صد خطرایمن آبادست آن راه نیاز ترک نازش گیر و با آن ره بساز مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2071پیش بینایان خبر گفتن خطاستکان دلیل غفلت و نقصان ماستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #348حاجت خود عرضه کن حجت مگوهمچو ابلیس لعین سخترومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1209, Divan e Shamsای دل بیبهره از بهرام ترسوز شهان در ساعت اکرام ترسمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3099, Divan e Shamsبداد پندم استاد عشق ز استادیکه هین بترس ز هرکس که دل بدو دادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1209, Divan e Shamsلطف شاهان گرچه گستاخت کندتو ز گستاخی ناهنگام ترسمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2895شکر نعمت، خوشتر از نعمت بودشکرباره کی سوی نعمت رودشکر جان نعمت و نعمت چو پوستزآنکه شکر آرد تو را تا کوی دوستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٢١۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2146بر کنار بامی ای مست مدامپست بنشین یا فرود آ والسلامهر زمانی که شدی تو کامرانآن دم خوش را کنار بام دانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsصبر همیگفت که من مژده ده وصلم ازوشکر همیگفت که من صاحب انبارم ازومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4094جز که عفو تو که را دارد سندهر که با امر تو بیباکی کند غفلت و گستاخی این مجرماناز وفور عفو توست ای عفولان دایما غفلت ز گستاخی دمدکه برد تعظیم از دیده رمدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008چیست تعظیم خدا افراشتنخویشتن را خوار و خاکی داشتنچیست توحید خدا آموختنخویشتن را پیش واحد سوختنگر همیخواهی که بفروزی چو روزهستی همچون شب خود را بسوزمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4097غفلت و نسیان بد آموختهز آتش تعظیم گردد سوخته هیبتش بیداری و فطنت دهد سهو و نسیان از دلش بیرون جهد وقت غارت خواب ناید خلق راتا بنرباید کسی زو دلق راخواب چون در میرمد از بیم دلقخواب نسیان کی بود با بیم حلقلاتواخذ ان نسینا شد گواهکه بود نسیان به وجهی هم گناهقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۸۶Quran, Al-Baqarah(#2), Line #286«… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا… .»«… اى پروردگار ما، اگر فراموش كردهايم يا خطايى كردهايم، ما را بازخواست مكن … .»زآنکه استکمال تعظیم او نکردورنه نسیان در نیاوردی نبردگرچه نسیان لابد و ناچار بوددر سبب ورزیدن او مختار بود که تهاون کرد در تعظیمهاتا که نسیان زاد یا سهو و خطا همچو مستی کو جنایتها کندگوید او معذور بودم من ز خودگویدش لیکن سبب ای زشتکاراز تو بد در رفتن آن اختیار بیخودی نامد به خود توش خواندیاختیارت خود نشد توش راندی گر رسیدی مستیای بیجهد توحفظ کردی ساقی جان عهد توپشتدارت بودی او و عذرخواه من غلام زلت مست الهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1209, Divan e Shamsچون بخندد شیر تو ایمن مباشآن زمان از زخم خونآشام ترسمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #380, Divan e Shamsمن غره به سستخنده اوایمن گشتم که او خموش استهش دار که آب زیر کاه استبحریست که زیر که به جوش استدر روی تو بنگرد بخنددمغرور مشو که رویپوش استشیریست که غم ز هیبت اودر گور مقیم همچو موش استمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #267حزم آن باشد که ظن بد بریتا گریزی و شوی از بد بریحزم سوء الظن گفتهست آن رسولهر قدم را دام میدان ای فضولروی صحرا هست هموار و فراخهر قدم دامیست کم ران اوستاخآن بُزِ کوهی دَوَد که دام کو؟چون بتازد، دامش افتد در گلومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #213زین کمین بی صبر و حزمی کس نجستحزم را خود صبر آمد پا و دستحزم کن از خورد کین زهرینگیاستحزم کردن زور و نور انبیاستکاه باشد کو به هر بادی جهدکوه کی مر باد را وزنی نهدهر طرف غولی همی خواند تو راکای برادر راه خواهی هین بیاره نمایم همرهت باشم رفیقمن قلاووزم در این راه دقیقنی قلاوزست و نی ره داند اویوسفا کم رو سوی آن گرگخوحزم آن باشد که نفریبد تو راچرب و نوش و دام های این سراکه نه چربش دارد و نی نوش اوسحر خواند میدمد در گوش اومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #834گفت حق که بندگان جفت عونبر زمین آهسته میرانند و هونحق تعالی فرموده است بندگانی که مشمول یاری و عنایت حق قرار گرفتهانددر روی زمین به آهستگی و فروتنی تسلیم و فضا گشایی گام برمیدارندقرآن كريم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آيهٔ ۶۳Quran, Al-Furqaan(#25), Line #63«وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا.»«بندگان خداى رحمان كسانى هستند كه در روى زمين به فروتنى راه مىروند. و چون جاهلان آنان را مخاطب سازند، به ملايمت سخن گويند.»پا برهنه چون رود در خارزارجز به وقفه و فکرت و پرهیزگارمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3315 زین نظر وین عقل ناید جز دوارپس نظر بگذار و بگزین انتظار از سخنگویی مجویید ارتفاعمنتظر را به ز گفتن استماع منصب تعلیم نوع شهوت استهر خیال شهوتی در ره بت استگر به فضلش پی ببردی هر فضولکی فرستادی خدا چندین رسول عقل جزوی همچو برق است و درخشدر درخشی کی توان شد سوی رخشنیست نور برق بهر رهبریبلکه امرست ابر را که میگریبرق عقل ما برای گریه استتا بگرید نیستی در شوق هست عقل کودک گفت بر کتاب تنلیک نتواند به خود آموختن عقل رنجور آردش سوی طبیبلیک نبود در دوا عقلش مصیبنک شیاطین سوی گردون میشدندگوش بر اسرار بالا میزدند میربودند اندکی زآن رازهاتا شهب میراندشان زود از سماقرآن کریم، سورهٔ صافّات (۳۷)، آیات ۶ تا ۱۰Quran, Al-Saaffaat(#37), Line #6-10«إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ. وَحِفْظًا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ مَارِدٍ. لَا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَىٰ وَيُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ. دُحُورًا ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ. إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ.»«ما آسمانِ فرودين را به زينت ستارگان بيآراستيم. و از هر شيطان نافرمان نگه داشتيم. تا سخن ساكنان عالَمِ بالا را نشنوند و از هر سوى رانده شوند. تا دور گردند و براى آنهاست عذابى دايم. مگر آن شيطان كه ناگهان چيزى بربايد و ناگهان شهابى ثاقب دنبالش كند.»که رَوید آنجا رسولی آمدهستهر چه میخواهید زود آید به دستگر همی جویید در بیبهاادخلوا الابیات من ابوابها میزن آن حلقه در و بر باب بیستاز سوی بام فلکتان راه نیست نیست حاجتتان بدین راه درازخاکیای را دادهایم اسرار رازپیش او آیید اگر خاین نیایدنیشکر گردید ازو گرچه نیاید سبزه رویاند ز خاکت آن دلیلنیست کم از سم اسب جبرئیل سبز گردی تازه گردی در نویگر تو خاک اسب جبریلی شویمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3013رفتن گرگ و روباه در خدمت شیر به شکار شیر و گرگ و روبهی بهر شکاررفته بودند از طلب در کوهسار تا به پشت همدگر بر صیدهاسخت بر بندند بند و قیدها هر سه با هم اندر آن صحرای ژرفصیدها گیرند بسیار و شگرفگر چه زیشان شیر نر را ننگ بودلیک کرد اکرام و همراهی نمود این چنین شه را ز لشکر زحمت استلیک همره شد جماعت رحمت استحدیث«الجَماعَةُ رَحمَةٌ و فیِ الْفُرقَةِ عَذابٌ»«در جمع و جماعت، رحمت است و در جدایی و تفرقه، عذاب.» این چنین مه را ز اختر ننگهاستاو میان اختران بهر سخاستامر شاورهم پیمبر را رسیدگر چه رایی نیست رایش را ندید قرآن کریم، سورهٔ آل عمران (۳)، آیهٔ ۱۵۹Quran, Aal-i-Imran(#3), Line #159«… وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ…»«… در كارها با ايشان مشورت كن…»در ترازو جو رفیق زر شدهستنی از آنکه جو چو زر گوهر شدهست روح قالب را کنون همره شدهستمدتی سگ حارس درگه شدهستقرآن کریم، سورهٔ کهف (۱۸)، آیهٔ ۱۸Quran, Al-Kahf(#18), Line #18«… وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ…»«… و سگشان بر درگاه غار دو دست خويش دراز كرده بود…»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #167عقل را با عقل یاری یار کنامرهم شوری بخوان و کار کنقرآن کریم، سورهٔ شوری (۴۲)، آیهٔ ۳۸Quran, Ash-Shura(#42), Line #38«…وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ…»«…و كارشان بر پايهٔ مشورت با يكديگر است…»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3022چون که رفتند این جماعت سوی کوهدر رکاب شیر با فر و شکوه گاو کوهی و بز و خرگوش زفتیافتند و کار ایشان پیش رفت هر که باشد در پی شیر حرابکم نیاید روز و شب او را کبابچون ز که در بیشه آوردندشانکشته و مجروح و اندر خونکشان گرگ و روبه را طمع بود اندر آنکه رود قسمت به عدل خسروان عکس طمع هر دوشان بر شیر زدشیر دانست آن طمعها را سندهر که باشد شیر اسرار و امیراو بداند هر چه اندیشد ضمیر هین نگه دار ای دل اندیشهخودل ز اندیشه بدی در پیش او داند و خر را همی راند خموشدر رخت خندد برای رویپوشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #217از پی آن گفت حق خود را علیمتا نیندیشی فسادی تو ز بیممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۳۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3031 شیر چون دانست آن وسواسشانوانگفت و داشت آن دم پاسشان لیک با خود گفت بنمایم سزامر شما را ای خسیسان گدا مر شما را بس نیامد رای منظنتان این است در اعطای منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیر خدا را خواستنظن افزونیست و کلی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3517کافیم بدهم تو را من جمله خیربیسبب بیواسطه یاری غیرکافیم بینان تو را سیری دهمبیسپاه و لشکرت میری دهمبیبهارت نرگس و نسرین دهمبیکتاب و اوستا تلقین دهمکافیم بی داروت درمان کنمگور را و چاه را میدان کنممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408عقل قربان کن به پیش مصطفیحسبی الله گو که اللهام کفیقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸Quran, Az-Zumar(#39), Line #36,38«… أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ … .»«… آيا خدا براى نگهدارى بندهاش كافى نيست … ؟»«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ… .»«… بگو: خدا براى من بس است … .»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3034ای خرد و رایتان از رای مناز عطاهای جهانآرای من نقش با نقاش چه اسگالد دگرچون سگالش اوش بخشید و خبر این چنین ظن خسیسانه به منمر شما را بود ننگان زمنظانین بالله ظن السوء راچون منافق سر بیندازم جداآنان که نسبت به خداوند گمان بد برند باید همانند منافقان سرشان را قطع کنمقرآن کریم، سورهٔ فتح (۴۸)، آیهٔ ۶Quran, Al-Fath(#48), Line #6«وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ… .»«و مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را كه بر خدا بدگمانند عذاب كند… .»وارهانم چرخ را از ننگتانتا بماند در جهان این داستان شیر با این فکر میزد خنده فاشبر تبسمهای شیر ایمن مباشمال دنیا شد تبسمهای حقکرد ما را مست و مغرور و خلقفقر و رنجوری به استت ای سندکان تبسم دام خود را بر کند
…
continue reading
1181 епізодів